رکسانه

رُكسانه یا رُخسانه یا روشنک دختر کوهورتانوس ساتراپ (والی) باختر (بلخ٬ در افغانستان امروزی) كه اسکندر مقدونی به وى عشق می ورزید و او را در سال ۳۲۷ ق.م. بزنی گرفت.

باختر آخرین ساتراپی ایران بود که به تسخیر اسكندر درآمد و در آن زمان كوهورتانوس والی آن بود و از ولایات ممتاز ایران بشمار می رفت. او از اسكندر فرمانبردارى كرد و اسكندر وى را بحكومت ابقاء داشته از سه پسرش دو نفر را براى خدمت در لشكر مقدونی طلبيد و حاكم مزبور پسر سوم خود را هم به اختيار اسكندر گذاشت.

ادامه نوشته

توضیحاتى درباره ى جنگ ماراتن

يونيان جنگ ماراتن را نقطه عطفى در تاريخ خود مى دانند. تمدن غرب نيز براى اين نبرد ارزشى بيش از ندازه قائل است تا جايى که
معروف ترين ورزش المپيک با نام دوى ماراتن مبدل به سمبل مسابقات جهانى المپيک شده است.
اما اطلاعات ما از اين نبرد تاچه اندازه با واقعيات مطابق است؟
چند ماه قبل در روزنامه اى ايران مقاله اى از يک فرمانده ستاد ارتش به چاپ رسيد که نشان مى داد روايت مورخان ازاين نبرد چندان
مورد تأييد نيست. اين کارشناس نظامى از قول مورخان آلمانى نقل کرده است ترکيب نيروهاى يونانى به ويژه آن که سنگين اسلحه
بوده اند، به آن ها اجازه نمى داد در دشت کم عرض ماراتن به ايرانيان حمله برند. وى از هانس ولبروك، مورخ آلمانى، نقل مى کند که نوشته هاى يک افسر ستاد ارتش آلمان را خوانده به هنگام بررسى دشت ماراتن تأکيد کرده است در این دشت حتا 1 تیپ (حدود 5 » فرمانده سپاه ایران متوجه شد میدان عمل و باریک بودن عرض » : این تحقیق کوچک همچنین از قول تاری خنویس دیگرى آورده است میدان مانع از کاربرد سواره نظام مى شود. بنابراین دستور عقب نشینى به سربازان خود (و بازگشت به کشتى) را مى دهد که هرودوت
صدرو فرمان عقب نشینى را به منزله ى شکست سپاهیان ایرانى تلقى مى کند. در یک کلام مى توان گفت، روایات جنگ هاى ایران و
یونان به دلیل یک جانبه گرایى مورخان یونان (آن هم را ارائه ى ارقام حیرت آور از تلفات نیروهاى درگیر) چندان مورد استناد نیست.
درباره جزئیات پیروزى پرهیاهوى یونانیان نباید » : ناپلئون نیز در یادداشت هاى سال هاى آخر عمر خود در جزیره ى سنت هلن مى گوید
فراموش کرد که ای نها گفته هاى یونانیان است و آنان مردم لافزن و گزافه گو بوده اند و هیچ تاریخ ایرانى اى تاکنون نوشته نشده که از
«. روى آن بتوانیم پس از استماع سخنان دو طرف به یک داورى صحیح برسیم

گفته ناپلئون بسیار تأمل برانگیز است، چرا که وى به عنوان یک نابغه نظامى با شک و تردید به جنگ هاى ایران باستان و یونان م ىنگرد و در جاى دیگر نیز آن ها باورنکردنى مى داند.

منبع:کتاب 100 جنگ بزرگ تاریخ

ظهور اسپارتاکوس

اسپارتاکوس یک گلادیاتور بود.مردانى که دراثر مبارزات دائمى بایکدیگر (براى تفریح اشراف رم) مردانى قوى وجنگاور بودند، اما
اسپارتاکوس برخلاف بردگان وگلادیاتورهاى عادى مردى بسیار باهوش و داراى قدرت رهبرى بود. چنان که گفته مى شود،کینه این
جنگجوى اسپارت زمانى به اوج مى رسدکه براى نبردبا او مردى عظیم الجثه سیاهپوست از میان مردان آفریقایى را برمى گزینندو این
مرد على رغم پیروزى در جنگ تن به تن با اسپارتاکوس ازکشتن اوامتناع مى کند ودر آمفى تئاتربزرگ رم بدست نگهبانان کشته مى شود.در هر صورت اسپارتاکوس در ابتدا با شوراندن غلامان و گلادیاتورها، سیاهچال هاى شهر ماپوا را مى شکند و پس از کشتن کلیه
نگهبانان و قراولان به کوه وزوو فرار مى کند. او در آن جا به تدریج قدرت یافت و با حمله به املاك برده داران رمى سلاح هاى آن ها را
مصادره کرده و به نفرات خود افزود.

اوج قدرت

اسپارتاکوس با هوش فراوان خود مى دانست با یک سپاه غیرحرفه اى 40 هزار نفرى نمى توان با امپراتورى رم که در آن زمان قدرت
اول دنیا بود و حداقل 200 هزار لژیون در اختیار داشت، بجنگد. بنابراین استراتژى او خروج از ایتالیا بود. او سپاهش را به سمت شمال
ایتالیا راند. سناى رم دو سپاه جدید به شمال ایتالیا فرستاد تا مانع خروج سپاهیان بردگان شود.
اما اسپارتاکوس با حیله جنگى مناسبى مانع به هم متصل شدن این دو سپاه شد و آن ها را جداگانه درهم کوبید. انهدام پى در پى
لژیون هاى رمى دو اثر هم زمان داشت: اول بسیج کل امپراتورى براى کوبیدن قیام بردگان و دوم مغرور شدن گلادیاتورها و تصمیم
آ نها براى فتح رم!
در این زمان شورشیان براى آزادى تنها کوه هاى آلپ را پیش رو داشتند، ولى آن ها به استدلال هاى اسپارتاکوس گوش نداده و براى
بازگشت به داخل رم اصرار کردند.

پایان یک دوران

بابل قبل از سقوط به اوج قدرت رسیده بود. تمام بی نالنهرین، سوریه، فینیقیه، صحراى سینا، شمال عربستان و فلسطین و اردن امروزى
در قلمرو این دولت مقتدر بود. امپراتورى بابل از غرب با دریاى مدیترانه و بحر احمر در تلاقى بود.
اما سقوط بابل پایان یک دوران بود؛ دوران حکومت پادشاهان و دولت شهرهاى پرقدرت بی نالنهرین. بابل سخت جان ترین این
قدرت ها بود اما سرانجام با قدرت گرفتن امپراتورى ماد که بعدها تبدیل به پادشاهى هخامنشى شد تمدن هاى بی نالنهرین قدرت
سیاسى نظامى خود را از دست دادند.
ارزش نظامى فتح بابل به دست کورش از نقطه نظر ژئوپولتیکى بود. این شکست سبب شد که تا 900 سال ایران نگرانى از بابت
قدرت هاى بین النهرینى نداشته باشد حال آن که کورش مى دانست، بابل تا زمانى که مستقل بماند، مى تواند تهدید کننده فلات ایران
باشد بنابراین تا حمله اعراب در 650 میلادى ایران فرصت داشت که امپراتورى خود را توسعه دهد.

نبرد ماراتن

جنگ ایران و یونان

پیروزى کورش کبیر به کرزوس سبب ورود ایران به آسیاى صغیر و هم مرز شدن ایرانیان با (دولت شهرهای)یونان شد. یونانیان از همان ابتدا از ورود این میهمان ناخوانده ناخشنود بودند. چرا که لیدیه قدرتى متوسط و غیر خطرناك بود، حال آن که امپراتورى ایران یک امپراتورى جوان با نفوس و قدرت رزم بسیار زیاد بود. کوچ نشینیان یونانى سرانجام در 499 ق. م علیه پارس ها شوریدند و در این کار خود از یونانیان اروپا  نیز کمک خواستند.اسپارت ها از کمک به یونیان مهاجر خوددارى کردند، اما آتن 25 کشتى نیرو به کمک آنها فرستاد. یونانیان به کمک مردم ایونى، شهرهاى منطقه را گرفتند و در همان سال سارد را آتش زدند. براى داریوش بزرگ که در آنزمان بزرگ ترین امپراتورى تاریخ را در اختیار داشت و ماوراءالنهر،شمال شرق آفریقا، مدیترانه شرقى، آسیاى صغیر، منطقه حاصلخیز هلال خضیب و بی نالنهرین را در اختیار داشت. اقدام یونانى ها بسیار گستاخانه جلوه کرد و با نیروهاى مستقر در منطقه، یونانیان را به عقب راند و ظرف 4 سال کل منطقه را مطیع خود کرد و شهرهاىایونى را به آتش کشید. در 492 ق. م در منطقه آسیاى صغیر دیگر دشمنى براى عرض اندام نمانده بود. اما داریوش هنوز راحت نبود.یونانى ها از نظر جنگى مردمى ورزیده بودند و سال ها مزدورى، از آن ها سربازان  حرفه اى و قدرتمند ساخته بود. داریوش مى دانست درنبردهاى اخیر تنها با آتن طرف بوده، حال آن که قدرت اصلى در اختیار اسپارت بوده است. شاید بتوان مردان جنگى اسپارت راحرفه اى ترین رزم آوران تاریخ قدیم  دانست. بنابراین اگر داریوش مى خواست مانند سلف بزرگ خود کورش خیال خود را از جانب غرب راحت کند، باید آتن و اسپارت را از بین م ىبرد.

نتیجه قیام بردگان

رم در دهه 60 و 70 قبل از میلاد در اوج قدرت بود. این قدرت عظیم در این زمان به دلیل آن که حکومت اشکانیان در ایران در
ابتداى کار بود و کارتاژ نیز نابوده شده بود، دشمنى نداشت و با قدرت نظامى گرى و سیستم برده دارى در حال توسعه خود بود، قیام
بردگان به دلیل آن که قیام داخلى بود، مى توانست خیلى سریع توسعه یابد و امپراتورى را از هم بپاشد
اما وجود مردان بزرگ جنگى در رم که این کشور را بسیار قدرتمند کرده بود و از طرف دیگر اسپارتاکوس نیز به دلیل عدم
برخوردارى از نیروهاى تربیت شده و فرمان پذیر نتوانست به سان یک سردار نظامى از پیروزى هاى خود بهره جوید. البته او اگر اندکى
شانس مى آورد، مى توانست پیروز شود. مثلا دراوج جنگ هاى داخلى سزار با پمپه و یا هنگام گرفتارى رم در جنگ هاى گل و ژرمن و یا

گرفتارى مرگ کراسوس در نبرد با پارتیان ایرانى قطعا کسى را یاراى مبارزه با او نبود. اما چنان چه بررسى تاریخ

نشان مى دهد، رم دربرابر دشمنان جدى خود همواره از قدرت بالاى بسیج کنندگى برخوردار بوده و مردانى چون

هانیبال نیز على رغم رشادت و ده ها بار

شکست دادن لژیون هاى رمى عاقبت با مشاهده قدرت مقاومت امپراتورى با نهایت شگفت زدگى شکست و نابودى کامل را پذیرفته اند.

اسپارتاکوس نیز (اگر همراهانش موافقت مى کردند) م ىتوانست با عبور از آلپ با پیوستن به ژرمن ها و گل ها با

برنامه ریزى امپراتورى

عمل کند. اما تقدیر چنین بود که رم 5 قرن دیگر نیز بى رقیب بماند تا آنکه از درون بپاشد

منبع:کتاب صد جنگ بزرگ تاریخ

آخرین نبرد(داستان های تاریخی)

اسپارتاکوس براى آن که نیروهاى کراسوس را قبل از تقویت توسط پمپه از بین ببرد، در 71 قبل از میلاد به آن ها حمله کرد اما
کوچک شدن سپاه او از یک طرف و ناامیدى مردانش (به دلیل فرا رسیدن پمپه با 100 هزار مرد جنگى تازه نفس) از طرف دیگر،
نگذاشت از این میدان پیروز درآیند. اسپارتاکوس سعى کرد خود را به کراسوس برساند تا با کشتن او روحیه سپاه رمى را بشکند اما با
وجود کشتن دو فرمانده رمى به کراسوس نرسیده و نیزه اى از پشت به رانش اصابت کرد. اما او با کشیدن نیزه از پاى خود یک هسته
مقاومت در مرکز میدان تشکیل داد. اکنون لژیون هاى ذخیره یکى پس از دیگرى وارد میدان جنگ شدند و گلادیاتورهاى خسته و
غلامان، مرتب ضعیف تر مى شدند. اما آن ها که مى دانستند مرگ در میدان بهتر از مرگ بر روى صلیب است، به مبارزه ادامه دادند.
نبرد بى رحمانه ادامه یافت تا آن که پمپه نیز سر رسید و از این زمان به بعد باقى مانده بردگان که 6 هزار نفر بودند، توان خود را
پایان یافته دیدند و پمپه نیز آن ها را به اسارت نگرفت، بلکه همه آن ها را قتل عام کرد و به دستور سنا، آن ها را بر روى هزاران
صلیب در جاده شهر کوپوآ (محل اولیه آغاز قیام) آویخت