حسابداری و حسابرسی در ایران باستان

استفاده از مفاهیم «علم حساب» که امروزه به شیوه تکامل‌یافته‌ای در علم حسابداری تبلور یافته، با تمدن بشر همزاد است. برخلاف تصور فعلی که ظهور «علم حسابداری» را مربوط به دوران صنعتی‌شدن می‌‌داند، از دوران باستان شاهد استفاده از «روشهای کنترل مالی» بوده‌ایم. آغاز علم حساب، قبل از اختراع و به‌کارگیری خط بوده است و به استناد داده‌‌های باستان‌شناختی به‌دست آمده از شوش و در زیر لایه‌‌های تپه «اکروپول» که از نظر تاریخی سالهای۳۵۰۰ تا۳۰۰۰ پیش از میلاد را در بر می‌‌گیرد، تعدادی از اشیای شمارشی به شکل مخروط، کُره (تیله) و میله (باتونه) به دست آمده است (محمدی‌فر، ۱۳۸۵). علاوه بر شوش، در « چغامیش» در نزدیکی شوش نیز داده‌‌هایی مثل مهره‌‌ها و گلوله‌‌های شمارشی و همچنین گِل‌نوشته‌‌های اقتصادی که نشاندهنده شمارش است، به‌دست آمده است (محمدی‌فر، ۱۳۸۵). از میان داده‌‌های به‌دست‌آمده، اطلاعات مربوط به شیوه‌‌های حسابرسی در عصر هخامنشیان درخور توجه است. خانم پروفسور هاید ماری کخ (Heid Mary Kokh) در کتاب «از زبان داریوش» و برطبق اسناد حفاریهای سالهای ۱۹۳۳- ۱۹۳۴، (و همچنین ۱۹۳۶– ۱۹۳۸) در تخت جمشید و با یافتن حدود ۳۰ هزار لوح گلی که به خط عیلامی بوده، اطلاعات گرانبهایی را ارائه کرده است. این لوحها متعلق به «بایگانی دیوانی داریوش» بوده است. متن این لوحها بیشتر کوتاه و حاوی مطالبی در باره درامدها و هزینه‌هاست (محمدی فر، ۱۳۸۵) .

ادامه نوشته

مقایسه کتیبه آشور بانیپال و فرمان کورش هخامنشی

آشوریان که حدود سه هزار سال پیش در بخشی از شمال عراق امروزی و سوریه زندگی می کردند شهر های عیلام و شوش متعلق به حکومت عیلامی ها در غرب ایران را تصرف و آن ها را با خاک یکسان کردند"آنها آمدند ، تخریب کردند ، سوزاندن ، کشتند ، دزدیدن و رفتند" و شرح عملکرد خود را در کتیبه ای بیادگار گذاشتند ، همچنین کوروش هخامنش پانصد سال بعد آشور و بابل را به تصرف خود در آورد و شرح ماوقع را در فرمانی از خود بیادگار گذاشت این دو گزارش در زیر آمده است تا، با فرهنگ همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان آشنا شده و افتخار کنیم که ایرانی هستیم .

کتیبه آشور بانیپال پس از تصرف عیلام :

در این کتیبه بازمانده از آشور بانیپال که مربوط به سه هزار سال پیش است وداستان فتح عیلام و پایتخت آن، شوش، را شرح می دهد چنین آمده است :

«من شوش، شهر بزرگ مقدس، جایگاه خدایان و محل اسرار آنها را، به خواست آشور و ایشتر [خدایان آشوریان] فتح کردم... معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، و خدایان و الهه های آنها را به باد یغما دادم. سپاهیان من به بیشه های آنان، که تا آن هنگام هیچ بیگانه ای از کنار آنها گذر نکرده بود، گام نهادند، اسرار آن را دیدند و به آتش کشیدند. من قبور شاهان قدیم و جدید آن را... ویران و متروک کردم. [اجساد] آنها را در معرض آفتاب قرار دادم و استخوان های آنان را به سرزمین آشور آوردم... من [در] مدت یک ماه و بیست و پنج روز سرزمین عیلام را به بیابان ویران و لم یزرعی تبدیل کردم. من در روستاهای آن نمک و سیلهو پاشیدم. من دختران شاهان، همسران شاهان، همه خانواده های قدیم و جدید شاهان عیلام، شهربانان، شهرداران شهرها... تمامی متخصصان، ساکنان مرد و زن.... چهار پایان بزرگ و کوچک را، که تعدادشان از ملخ بیشتر بود، به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین آشور روانه ساختم... [از این پس] از برکت وجود من، الاغ های وحشی، غزال ها و تمامی جانوران وحشی [در خرابه های آن] به آسودگی خواهند زیست. اکنون آوای انسان، و [صدای] سم چهارپایان بزرگ و کوچک، فریادهای شادی... به دست من از آنجا رخت بر بسته است( نگاه کنید به کتاب «تاریخ و تمدن بین النهرین»، نوشتهء یوسف مجید زاده، ص 337 )

فرمان کورش پس از فتح بابل :

به تصدیق مطالبی که در کتاب مقدس یهودیان و کتب تاریخی یونانیان آمده، هنگامی که بابل به دست لشگریان کورش گشوده شد، او فرمانی از این قرار صادر کرد:

«آنگاه که سربازان بسیار من دوستانه در بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی در جایی در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی داده بود(؟) نه در خور ایشان، درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم... از ... تا (شهر) آشور و شوش و آکده، سرزمین اشنونا، (شهر) زمین مه – تورنو - دیر تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود (از نو باز ساختم) و نیز پیکره خدایانی را که در میانه ی آن شهرها بودند به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم...» ( برگرفته از ترجمهء دکتر عبدالمجید ارفعی)

درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد *** نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

نادر شاه افشار

زندگینامه و بیوگرافی مختصری از نادر شاه افشار

نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . 12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد .
نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . اندیشمند میهن پرست کشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .

در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :
نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .
نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .
نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .
نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .
نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.
نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .
نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .
نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...
نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .
نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .
نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .
نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .
نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .
نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .
نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .
نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخاستم .

برابری حقوق زن و مرد در عصر داریوش بزرگ

خانم ماری كخ، ایران‌شناس آلمانی، در كتاب "از زبان داریوش" موقعیت زنان را در امپراتوری هخامنشی بر پایه‌ی سندهای بر جای مانده از بایگانی تخت جمشید و منابع دیگر گزارش كرده‌اند. ایشان در بخشی از این كتاب چنین آورده‌اند:

"اگر نظر نویسندگان یونانی را باور كنیم، مردان ایرانی بسیار حسود بوده‌اند و همواره زنانشان را پشت بست و كلون نگه می‌داشتند. اما از منابع ایرانی چنین بر می‌آید كه این برداشت و نظر درست نیست. در بررسی شرایط دستمزدها دیدیم كه مرد و زن در كنار یكدیگر كار می‌كرده‌اند، از حقوقی برابر برخوردار بوده‌اند و گاه حتی كارهای سخت را بر عهده داشته‌اند. برای مثال، گروه‌های بزرگی از زنان كشاورز را می‌بینیم. سنگ‌سابان بیشترشان زن بودند. آن‌ها پس از حاضر شدن نگاره‌ها، صیقل نهایی را انجام می‌دادند، زیرا برای این كار دستان ظریف زنان كارآیی بیشتری داشته است. پیشه‌ی بیشتر زنانی كه در لوح‌های تخت جمشید از آن‌ها یاد شده است، دوخت ودوز بوده است. كاری بسیار متنوع، شامل دوخت لباس‌های ساده یا پر زرق و برق كه پس از دوخت هنرمندانه سوزن‌كاری می‌شده است.

امكانات آموزش‌های هنری و مهارت‌های حرفه‌ای برای زن و مرد یكسان و حقوق آن‌ها نیز برابر بوده است. درباره‌ی برابری حقوق شواهدی به ویژه در زمینه‌ی كارهای هنری و ظریف داریم و برابری حقوق صدها زن دیگر با مردان نیز مسلم است كه درباره‌ی شغلشان چیزی نمی‌دانیم. همین ‌قدر روشن است كه میزان حقوق به نوع كار و نه انجام دهنده، بستگی داشت. به این ترتیب، در امپراتوری بزرگ عصر داریوش با تساوی حقوق زن و مرد سر و كار داریم. حقی كه هنوز در اروپای قرن بیستم برای به دست آوردنش مبارزه می‌شود."

آشنایی با سبلان یکی از عجایب ناشناخته ایران

آن قدر قداست دارد که اگر به نامش سوگند یاد کنند، مار از شکارش دست می‌کشد و چنان رابطه ژرفی با زرتشت دارد که می‌گویند مکان نیایش و عبادتش بوده و مزارش نیز همان جاست.
و به اندازه برفی که بر آن می‌بارد، حسناتی منظور می‌شود برای کسانی که آیاتی از قرآن را می‌خوانند (طبق روایتی از پیامبر).
شکوه سبلان، با دریاچه‌ای که در قله آن است تمام عیار می‌شود. دریاچه‌ای که در بیشتر ماههای سال یخ بسته است و می‌گویند در هنگام تابستان که یخ‌ها باز می‌شوند، گرداب عظیمی در آن پدید می‌آید که هر آنچه را در دریاچه وجود دارد به ژرفای تاریک و ناپیدای خود می‌کشاند.

ادامه نوشته

دوازده فرمان اوستا

یک - باور به يکتائی، مهربانی،دانائی، توانائی، نيکی و پاکی اهورامزدا معمار هستی بخش

 دوـ باور به شرارت اهريمن بدانديش و ناپاکی او و نبرد دائمی وی با اهورامزدا از طريق انسان وباور به نبرد پايدار پويائی نوپردازی با کهنه و خرافه پرستی و نيرنگ ودروغ و دشنام

سه ـ باور به پيام آوران خرد، عشق، آگاهی، روشنائی، بهزيسی، مهر، زندگی بخش و بهساز هستی از  مهر، ميترا، زرتشت تا سوشيانت، رهاننده،  بودا، مانی و مزدک و برای پاسداری از اندیشه اهورائی  و جاودان ماندن آن باور به سردار ( که پیر و مراد و استاد و راهبر پارسای دوران است ) و پس ازرایزنیها فرمان پایانی را فریاد میکند

چهار ـ باور به بازگشتی ديگر برای ياداشت و پادافره روانهای رها شده

پنج ـ باور به درستی و راستی با ياران و نيکی در پندار و کردار و گفتار برای جهانيان

شيش ـ باور به امشاسپندان    مهرورزان و مهرگستران

هفت ـ باور به پاک و نيک و به بودن گوهر آدمی از هر آئين و تيره و تبار و رنگ و جنس و ميهنی و آدمی پاکيزه ترين ـ مقدس ترين ـ گوهر هستی است و هيچ قداستی ورای او نيست

هشت ـ باور به نيکوکاری و دستگيری نيازمندان، ناتوانان و بينوايان و تلاش برای گسترش آسايش آرامش بهزيستی تندرستی راستی انسانسالاری برابری و آزادی و دادگستری و مهربانی و خردگرائی در جهان

نه ـ باور به پاکداری و پرستاری آب و هوا، خاک و آتش و بهداشت محيط زندگی

ده ـ باور به نيک انديشی و نيک نگری، نوپردازی نوخواهی با بزرگ داشتن انديشه ها و ابتکارات کودکان، نوجوانان و جوانان برای جامعه ای خردگرا و شهرياری انسان بر روی زمين

يازده ـ باور به برابری و يکسان بودن زن و مرد و گزينش آزاد همسر از سوی زن و يا مرد

دوازده  ـ باور به انديشيدن به آرامش، آرايش،آسايش و سود مردم و نفی اغراض و منفعت خواهی شخصی و ارج نهادن به تمامی باورمندان و باورها در معابد، نيايشگاهها و کانونهای بسته ی  باور و همبستگی و همراهی و همفکری با انديشه آراستگی ـ نظم ـ جهانی و دوری هر باور دينی در امور ديپلماسی و شهريگری و سياست جهانی

یک سطر واقعیت...

 - مجید حاتمی,ســــانــــازلولوووو  پــــرسـپــــــولیســــــی1,