روایت سرپرس سایکس از جنگ هاى دوم ایران و یونان
آتنیان چون در ترموپیل امید موفقیت داشتند (تا آن زمان) آتن را تخلیه نکرده بودند اما پس از آن عجله کردند و در نهایت آتن به
وى درباره ى جنگ سالامیس نیز مى نویسد: «... دست ایران افتاد
همین که طلیعه صبح ظاهر شد، یونانى ها از کثرت دشمن واهمه کرده و ناوهاى خود را به ساحل بردند اما غفلتا به دشمن حمله ور
شدند... جنگ در کمال سختى در گرفت و کثرت عده ناوهاى ایرانى براى ایشان بیش تر ضرر بخشید، در این زمان شاه ایران
درخواست صلح داد و اسپارتیان چون متوجه این امر شدند، سفیرانى به نزد آتنیان فرستادند و عهد و پیمان کردند و با این که تا آن
وقت دولت اسپارت شرکت چندانى در کار نداشت و آتنیان صدمات کلى خورده بودند، تعهد سفر را قبول کردند و در جاب شاهنشاه
گفتند تا خورشید در مدار آسمان خود باقى ست ما با خشایار متحد نخواهیم شد. مردونیه چون متوجه شد آتنیان از سایر یونانى ها جدا
نمى شوند از تسالى متوجه جنوب شد و مجددا ده ماه بعد از نوبت اول آتن را اشغال کرد و آتنیان دست تنها مانده و متحدان کمکى به
ایشان کردند و خانواده هاى خود را به سالامیس فرستادند و در آن جا محفوظ ماندند. در این موقع باز مردونیه با آتنیان و همچنین
مردم ارگیوس مذاکره کردند اما ثمرى نبخشید. از آن طرف اسپارتیان به استحکام تنگه کنت مى پرداختند و عقل علیل ایشان به این
که لزوم سرعت در عمل را احساس کنند، وافى نبود و در حقیقت به قدرى در تقاعد خود مداومت کردند که نزدیک بود پیمانه
حوصله و صبر آتنیان لبریز شود، بالاخره بعد از وفات کلئومبروتوس و جلوس پوزانیاس بناى فعالیت را گذاشتند و لشکر پلوپونس
مأمور به حرکت شد و معجلا به طرف شمال به ملاقات دشمن شتافت. مردونیه آن چه را از آتن باقى مانده بود، خراب کرد و به
پئوتیه رفت. در آن جا متحدین به او کمک کردند و به علاوه این منطقه براى حرکات و گردش سواران نیز مناسب تر از شدت آتیک
بود. لشکر یونان که سوار نبودند، دنبال رفتند و ابتدا در دامنه هاى کوه کى ته آن قرار گرفتند. چه در آن جا کم تر از جلگه در معرض
حملات سواران پارسى بودند.
مردونیه براى خسته کردن یونانى ها تمام سواران خود را در تحت ماسیس تیوس فرستاد و آن ها به شیوه ایرانى ها حملات پى در پى
برده، تلفات زیاد وارد آوردند و بالاخره اسب ماسیس تیوس مجروح شده و او را به زمین انداخت. یونانى ها فورا شتافته و سردار افتاده
را به قتل رساندند و هر چند سواران پارسى براى بردن نعش او حمله بسیار شدید بردند، موفق نشدند و با تلفات زیاد و با کمال
وى درباره ى جنگ سالامیس نیز مى نویسد: «... دست ایران افتاد
همین که طلیعه صبح ظاهر شد، یونانى ها از کثرت دشمن واهمه کرده و ناوهاى خود را به ساحل بردند اما غفلتا به دشمن حمله ور
شدند... جنگ در کمال سختى در گرفت و کثرت عده ناوهاى ایرانى براى ایشان بیش تر ضرر بخشید، در این زمان شاه ایران
درخواست صلح داد و اسپارتیان چون متوجه این امر شدند، سفیرانى به نزد آتنیان فرستادند و عهد و پیمان کردند و با این که تا آن
وقت دولت اسپارت شرکت چندانى در کار نداشت و آتنیان صدمات کلى خورده بودند، تعهد سفر را قبول کردند و در جاب شاهنشاه
گفتند تا خورشید در مدار آسمان خود باقى ست ما با خشایار متحد نخواهیم شد. مردونیه چون متوجه شد آتنیان از سایر یونانى ها جدا
نمى شوند از تسالى متوجه جنوب شد و مجددا ده ماه بعد از نوبت اول آتن را اشغال کرد و آتنیان دست تنها مانده و متحدان کمکى به
ایشان کردند و خانواده هاى خود را به سالامیس فرستادند و در آن جا محفوظ ماندند. در این موقع باز مردونیه با آتنیان و همچنین
مردم ارگیوس مذاکره کردند اما ثمرى نبخشید. از آن طرف اسپارتیان به استحکام تنگه کنت مى پرداختند و عقل علیل ایشان به این
که لزوم سرعت در عمل را احساس کنند، وافى نبود و در حقیقت به قدرى در تقاعد خود مداومت کردند که نزدیک بود پیمانه
حوصله و صبر آتنیان لبریز شود، بالاخره بعد از وفات کلئومبروتوس و جلوس پوزانیاس بناى فعالیت را گذاشتند و لشکر پلوپونس
مأمور به حرکت شد و معجلا به طرف شمال به ملاقات دشمن شتافت. مردونیه آن چه را از آتن باقى مانده بود، خراب کرد و به
پئوتیه رفت. در آن جا متحدین به او کمک کردند و به علاوه این منطقه براى حرکات و گردش سواران نیز مناسب تر از شدت آتیک
بود. لشکر یونان که سوار نبودند، دنبال رفتند و ابتدا در دامنه هاى کوه کى ته آن قرار گرفتند. چه در آن جا کم تر از جلگه در معرض
حملات سواران پارسى بودند.
مردونیه براى خسته کردن یونانى ها تمام سواران خود را در تحت ماسیس تیوس فرستاد و آن ها به شیوه ایرانى ها حملات پى در پى
برده، تلفات زیاد وارد آوردند و بالاخره اسب ماسیس تیوس مجروح شده و او را به زمین انداخت. یونانى ها فورا شتافته و سردار افتاده
را به قتل رساندند و هر چند سواران پارسى براى بردن نعش او حمله بسیار شدید بردند، موفق نشدند و با تلفات زیاد و با کمال
افسردگى به اردوى خود مراجعت کردند.
منبع:کتاب 100 جنگ بزرگ تاریخ
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۰ ساعت 14:20 توسط مهدی(لقب اریایی)
|